English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8710 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
action oriented management report U گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
record oriented database management U برنامه مدیریت پایگاه دادههای رکوردی
table oriented database management progr U برنامه مدیریت پایگاه دادههای جدولی
management report U گزارش مدیریت
action report U گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
oriented U گرویده
oriented U متمایل به
oriented U جهت دار
software oriented U نرم افزارگرا
task oriented U تکلیف گرا
future-oriented <adj.> U آینده گرا
sense oriented U حس گرا
application oriented U کاربرد گرا
area oriented U بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
byte oriented U لقمه گرا
transaction oriented U تراکنش گر
future-oriented <adj.> U پایدار [نسبت به آینده]
target-oriented <adj.> U هدف دار
goal-oriented <adj.> U هدف دار
target-oriented <adj.> U مقصد گرا
target-oriented <adj.> U هدف گرا
goal-oriented <adj.> U هدف گرا
problem oriented U مسئله گرا
object oriented U استفاده میکند
object oriented U تصویری که از بردارهای تعریف
object oriented U زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
object oriented U روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
motor oriented U حرکت گرا
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
goal oriented U مقصد گرا
machine oriented U ماشین گرا
goal oriented U هدف گرا
object oriented U استفاده میکند تا شکل تصویر را شرح دهد به جای اینکه در شکل پیکس ایجاد کند
computer oriented U کامپیوتر گرا
market oriented U در جهت بازار
procedure oriented U رویه گرا
market oriented U بازاری
goal-oriented <adj.> U مقصد گرا
machine oriented language U زبان ماشین گرا
magazines computer oriented U مجلات کامپیوتری
word oriented computer U کامپیوتر کلمه گرا
human oriented language U زبان ارایش یافته بشری
competition oriented pricing U قیمت گذاری رقابت امیز
character oriented protocol U پروتکل با گرایش کاراکتری پروتکل کاراکترگرا
computer oriented language U زبان کامپیوترگرا
procedure oriented language U زبان رویه گرا
application oriented language U زبان کاربردی
problem oriented language U زبان باگرایش مسئله
problem oriented language U زبان مسئله گرا
demand oriented pricing U قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
object oriented programming U برنامه نویسی مقصود گرا
object oriented graphics U نگاره سازی موضوعی
transaction oriented processing U پردازش تغییرگرا
user oriented language U زبان استفاده کننده گرا
object oriented programming language U زبان برنامه نویسی موضوعی
management U اداره
management U سرپرستی
management U ترتیب
management U مدیران کارفرمایی
management U property endowed the affairsof the of تولیت عین موقوفه
management U ship leader
management U هدایت یا سازماندهی
management U برنامه ریزی
management U حیله
management U مدیریت
management U اجرا و نگهداری شبکه
management U حل و عقد
management U سازماندهی
management U مدیریت وریاست حسن تدبیر
task management U مدیریت وفیفه
file management U مدیریت پرونده
personnel management U مدیریت پرسنلی
supply management U مدیریت عرضه
file management U مدیریت پرونده ها
facilities management U مدیریت امکانات
task management U مدیریت کار
operational management U مدیریت عملیاتی
watershed management U ابخیزداری
career management U مدیریت مشاغل
career management U مدیریت تهیه تخصصهای نظامی
record management U مدیریت مدارک
concurrency management U مدیریت همزمانی
configuration management U مدیریت پیکربندی
production management U مدیریت تولید
resource management U مدیریت منبع
scientific management U مدیریت علمی
data management U مدیریت داده ها
personnel management U اداره کردن پرسنلی
personnel management U مدیریت استخدام
ownership and management U مالکیت و مدیریت
demand management U مدیریت تقاضا
record management U مدیریت رکوردها
database management U مدیریت پایگاه داده ها
management accounting U تهیه حساب جهت مدیران
management system U سیستم مدیریت
management science U علم مدیریت
industrial management U مدیریت صنعتی
inventory management U مدیریت موجودی
job management U مدیریت برنامه
management graphics U مدیریت گرافیک
management expenses U مخارج اداری
management expenses U مخارج مدیریت
management coding U سیستم کد بندی و علامت گذاری کالاها و ذخایر از نظرمدیریت توزیع
memory management U مدیریت حافظه [علوم کامپیوتر]
management group U ائتلاف تجاری
management group U ائتلاف چند شرکت
board of management U کمیته مباشر [شرکت سهامی]
watershed management U کلیه عملیات مربوط به اصلاح و نگهداری و بهره برداری از انجیرها
game management U شکارداری
monopoly management U مدیریت انحصاری
watershed management U انجیرداری
game management U شکاربانی
wildlife management U مدیریت حیات وحش
financial management U مدیریت مالی
memory management U مدیریت حافظه
materials management U مدیریت مواد
file management U مدیریت فایل
materiel management U مدیریت اماد
materiel management U مدیریت اقلام
management board U کمیته مباشر [شرکت سهامی]
management system U سیستم اداره
report U اطلاع دادن
report U معرفی کردن خود
report U خبردادن
report U شایعه
report U انتشار
report U صدا
report U گزارش دادن
report U گزارش
report U شهرت
report U گزارش دادن به
report U صدای شلیک
report U گزارش دیدبانی
report U گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
the report goes U چنین گویند
report U خبر
report U مدرک
report U گواهی
data base management U مدیریت پایگاه داده ها
data base management U مدیریت پایگاه داده
memory management program U برنامه مدیریت حافظه
database management system U سیستم مدیریت پایگاه داده سیستم مدیریت پایگاه داده ها
database management program U برنامه مدیریت پایگاه داده ها
file management program U برنامه مدیریت فایل
project management system U سیستم مدیریت پروژه
middle level management U مدیریت سطح متوسط
top level management U مدیریت سطح بالا
data processing management U مدیریت پردازش داده
data management system U سیستم مدیریت داده ها
data management programs U برنامههای مدیریت داده ها
project management program U برنامه مدیریت پروژه
command management system U سیستم مدیریت فرماندهی سیستم مدیریت یکان
lower level management U مدیریت سطح پایین
home management software U برنامههای طراحی شده جهت استفاده داخلی
information management system U سیستم مدیریت اطلاعات
information resource management U مدیریت منبع اطلاعات
institute of materials management U موسسه مدیریت مواد
management information system U سیستم مدیریت اطلاعات
management information system U نرم افزاری که به مدیران شرکت امکان دستیابی و بررسی داده را میدهد
association for system management U یک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کند
army management structure U سازمان مدیریت نیروی زمینی
relational database management U مدیریت پایگاه دادههای رابطهای
spatial data management U مدیریت داده فضایی
paged memory management U مدیریت حافظه صفحه بندی شده
mortar report U گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
to report for duty U برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
feeder report U گزارشات تکمیلی
subemit a report U گزارش دادن
report cards U کارنامه
submit a report U گزارش دادن
survey report U گزارش بازرسی
feeder report U گزارشات بعدی
technical report U گزارش فنی
draft report U گزارش نیمه نهایی
neither report was correct U هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
to report oneself U حاضر شدن وخود را معرفی کردن
error report U گزارش خطا
this report is incredible U این گزارش را نمیتوان باورکرد
final report U گزارش نهایی
i saw the report in the rough U من پیش نویس این گزارش رادیدم
to report to the police U خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
press report U گزارش خبری
to write up a report U به تفصیل نوشتن گزارشی
to write out a report U به تفصیل نوشتن گزارشی
interim report U گزارش پیشرفت کار
to make out a report U به تفصیل نوشتن گزارشی
an incomprehensive report U گزارش کوتاه
hot report U اطلاعات مهم کسب شده از روی تفسیرعکس هوایی
report card U کارنامه
fitness report U گزارش ارزیابی از نحوه خدمتی
fitness report U تعرفه خدمتی
flash report U گزارش انی
flash report U گزارش برق اسا
hot report U گزارش مهم
viva report U گزارش شفاهی
evaluation report U گزارش ارزیابی وضعیت
to report [to a body] U گزارش دادن [به اداره ای]
to draw up a report U به تفصیل نوشتن گزارشی
status report U گزارش وضعیت
command report U گزارش فرماندهی
annual report U گزارش سالانه
Recent search history Forum search
1معنی کنید: Residential Demand Side Management
1کارآفرینی
1nternal brand management of destination brands: Exploring the roles of destination management organisations and operators
2عدم هماهنگي
1The generator is maintaining its terminal voltage at 1.0 p.u. under voltage regulator action.
1Can't send messages to non-contact (Telegram F.A.Q)
03. Does the management team “put themselves in your shoes”?
03.Does the management team “put themselves in your shoes”?
0see pathologic report
0implication
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com